سالک آزادگی
خدا را دوست بدارید،حداقلش اینست که یکی را دوست دارید که روزی به او می رسید
درباره وبلاگ


من درد در رگانم،حسرت در استخوانم،چیزی نظیر آتش در جانم پیچید... سرتاسر وجود مرا گویی چیزی به هم فشرد،تا قطره ای به تفتگی خورشید جوشید از دو چشمم... از تلخی تمامی دریاها در اشک ناتوانی خود ساغری زدم
آخرین مطالب
نويسندگان
برچسب:, :: ::  نويسنده : ستار

 

خدایا بگذار دریا باشم،ساکن و ساکت ، که طوفان های سخت هم من را به هیجان
نیاورد، قلبم را مثل آسمان صاف و پاک کن که لکه کدورتی از اعمال خلاف
دیگران بر ساحتش ننشیند.
تو مرا به دست غم بسپار تا در آغوش هم، دور از انظار بیگانگان، فرو رویم.
آفریدگارم بگذار معیاری خدایی باشم که جز خواسته تو عمل نکنم، جز به
اراده تو تسلیم نشوم، جز سوختن در راه تو پاداش نخواهم ، جز غم و درد
پناهگاهی نداشته باشم و جز قلب مجروح انیسی نداشته باشم.
خدایا پستی دنیا و ناپایداری روزگار را همیشه در نظرم جلوه گر ساز تا
فریب زرق و برق عالم خاکی مرا از یاد تو دور نکند.
 
برچسب:, :: ::  نويسنده : ستار

 

مرگ تریجی ما آغاز خواهد شد ...

 

اگراحساسات خو را ابراز نکنیم!

همان احساسات سر کشی

که موجب درخشش چشمان ما می شود

و دل را به تپش در می آورد...

 



ادامه مطلب ...
برچسب:, :: ::  نويسنده : ستار

 

از جهان کناره گرفته ام. نه به این دلیل که دشمنانی داشتم، بلکه به این دلیل که دوستانی داشتم. نه به این دلیل که با من بد تا می کردند، چنان که مرسوم است، بلکه به این دلیل که مرا بهتر از آنی که هستم می پنداشتند. من دروغی بودم که نمی توانستم تابش بیاورم... 

برچسب:, :: ::  نويسنده : ستار

 

آه این جماعت حقیقت خوف انگیز را تنها در افسانه ها میجویند

و خود از این روست که شمشیر را                            
                                                

  سلاح عدل جاودانه می شمارند

چرا که به روزگار ما شمشیر 
                                           

   سلاح افسانه هاست 

نیز از اینروی

تنها

شهادت آن  کس را پذیره میشوند به راه حقیقت

که در برابر شمشیر

از سینه خود سپری کرده باشد.

برچسب:, :: ::  نويسنده : ستار

دیدم آن چشمه هستی که جهانش خوانند

آنقدر آب کز آن دست توان شست،نداشت

جای گریه است برای این عمر که چون

غنچه گل پنج روزی است بهای دهن خندانش

از زندگانی ام گله دارد جوانی ام

شرمنده جوانی از این زندگانی ام

دارم به دل هوای صحبت یاران رفته را

یاری کن ای اجل که به یاران رسانی ام

برچسب:, :: ::  نويسنده : ستار

«زندگی من مثل شمع خرده خرده آب می‌شود، نه اشتباه می‌کنم، مثل یک کنده هیزم تر است که گوشه دیگدان افتاده و به آتش هیزم‌های دیگر برشته و ذغال شده، ولی نه سوخته است و نه تر و تازه مانده، فقط از دود و دم دیگران خفه شده.»

برچسب:, :: ::  نويسنده : ستار

 

من از عشق ، جز مخلوطی و ملغمه ای از خواهشها ،از عواطف و 

      هشیاری ها که مرا با موجودی وابسته می سازد ،

      درک نمیکنم
 
                          آلبر کامو

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد


خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 4
بازدید ماه : 131
بازدید کل : 26240
تعداد مطالب : 80
تعداد نظرات : 14
تعداد آنلاین : 1