سالک آزادگی
خدا را دوست بدارید،حداقلش اینست که یکی را دوست دارید که روزی به او می رسید
درباره وبلاگ


من درد در رگانم،حسرت در استخوانم،چیزی نظیر آتش در جانم پیچید... سرتاسر وجود مرا گویی چیزی به هم فشرد،تا قطره ای به تفتگی خورشید جوشید از دو چشمم... از تلخی تمامی دریاها در اشک ناتوانی خود ساغری زدم
آخرین مطالب
نويسندگان

 

دست نوشته یک بچه آفریقایی : وقتی به دنیا میام، سیاهم، وقتی بزرگ میشم، سیاهم، ... وقتی میرم زیر آفتاب، سیاهم، ...وقتی می ترسم، سیاهم، وقتی می میرم، هنوزم سیاهم و تو، آدم سفید، وقتی به دنیا میای، صورتی ای، وقتی بزرگ میشی، سفیدی، وقتی میری زیر آفتاب، قرمزی، وقتی سردت میشه، آبی ای، وقتی می ترسی، زردی، وقتی می میری، خاکستری ای و تو به من میگی رنگین پوست؟؟؟ ...
 

با یک نگاه دل می تپد

آرزوها شکوفه می دهند

خیال ها گل می افشانند ...



ادامه مطلب ...
 
 1- میل به ریاضت و رهبانیت (ریشه فلسفی)

 

2- عدم امنیت و عدالت اجتماعی (ریشه اجتماعی)

3- پدرشاهی و تسلط مرد بر زن و استثمار نیروی وی در جهت منافع اقتصادی مرد (ریشه اقتصادی)

4- عادت زنانگی زن و احساس او به اینکه در خلقت از مرد چیزی کم دارد،به علاوه مقررات خشنی که در زمینه پلیدی او و ترک معاشرت با او در ایام عادت وضع شده است (ریشه روانی)


 

علل نامبرده یا به هیچ وجه تاثیری در پیدا شدن حجاب در هیچ نقطه از جهان نداشته و بی جهت آنها را به نام علت حجاب ذکر کرده اند و یا فرضا" در پدید آمدن بعضی از سیستمهای غیراسلامی تاثیر داشته است در حجاب اسلامی تاثیر نداشته است. یعنی حکمت و فلسفه ای که در اسلام سبب تشریع حجاب شده ، نبوده است.

 

یه مدت دیگه سعی میکنم این بحث رو باز کنم و ریشه های اسلامی پوشش رو بررسی کنیم.

فقط بگم که منبع این مطلب استاد مطهری است در کتاب مسئله حجاب

برچسب:, :: ::  نويسنده : ستار


شریعتی+تبارک‌ الله‌ احسن‌ الخالقین‌ (آفرین‌ بر خودم‌ بهترین‌ آفرینندگان‌!)
 
 
 
 
تبارک‌ الله‌ احسن‌ الخالقین‌ (آفرین‌ بر خودم‌ بهترین‌ آفرینندگان‌!).
یعنی‌: به‌! ببین‌ چه‌ ساخته‌ام‌! از آب‌ و گل‌! روح‌ خودم‌ را در او دمیدم‌ و این‌ چنین‌ شد! و این‌ است‌ که‌ مرا این‌ چنین‌ می‌شناسد! که‌ خود را می‌شناسد که‌ گفته‌اند: خود را بشناس‌ تا خدا را بشناسی‌، چه‌ «خود» روح‌ خدا است‌ در اندام‌ تو ای‌ مانی‌ من‌! ای‌ مبعوث‌ هنرمند بسیار دان‌ من‌، ای‌ آشنای‌ نازنین‌ گرانبهای‌ نفیس‌ من‌، ای‌ روخ‌ من‌، خود من‌، و من‌ نخستین‌ بار که‌ در رسیدم‌ آن‌ من‌ پولادین‌ خویش‌ را که‌ غروری‌ رویین‌ بر تن‌ داشت‌، غروری‌ که‌ با هر ضربه‌ای‌ که‌ روزگار بر آن‌ فرود آورده‌ بود و هر گرزی‌ که‌ حوادث‌ بر سرش‌ کوفته‌ بود سخت‌تر گشته‌ بود، بر قامتش‌ فرو شکستم‌ که‌ در راه‌ طلب‌ این‌ اول‌ قدم‌ است‌، چه‌ غرور حجاب‌ راه‌ است‌ که‌ گفته‌اند: «نامرد غرورش‌ را می‌فروشد و جوانمرد آن‌ را می‌شکند، نه‌ به‌ زر و زور، بل‌ بر سر دوست‌ که‌ غرورهای‌ بزرگ‌ همواره‌ بر عصیان‌ و صلابت‌ سیراب‌ می‌شوند و یکبار از تسلیم‌ و شکست‌ سیراب‌ می‌شوند و سیراب‌تر و آن‌ بار آن‌ هنگام‌ است‌ که‌ این‌ معامله‌ نه‌ در کار دنیا است‌ که‌ در کار آخرت‌ است‌ و آدمیان‌ بر دوگونه‌اند: خلق‌ کوچه‌ و باازر که‌ سر به‌ بند کرنش‌ زور می‌آورند و گزیدگان‌ که‌ سر به‌ لبه‌ تیغ‌ می‌سپارند و به‌ ربقه‌ تسلیم‌ نمی‌آورند، دل‌ به‌ کمند نیایش‌ دوست‌ می‌دهند و بسیار اندک‌اند آنها که‌ در ظلمت‌ شبهای‌ هولناک‌ شکنجه‌ گاهها و در آغوش‌ مرگی‌ خونین‌ یک‌ «لفظِ» آلوده‌ به‌ ستایشی‌ نگفته‌اند و یک‌ «سطر» آغشته‌ به‌ خواهشی‌ ننوشته‌اند و آن‌گاه‌ در غوغای‌ پرهراس‌ کفر و زور و خدعه‌ و کینه‌ قیصر سر بر دیوار مهراوه‌ ممنوع‌ نهاده‌اند و در برابر «تصویر» مریم‌- زیباترین‌ دختران‌ اورشلیم‌، مادر عیسی‌ روح‌ الله‌، مسیح‌ کلمة‌ الله‌، مریم‌ همسر محبوب‌ تئوس‌ که‌ اشباه‌ الرجال‌ قرون‌ وسطی‌ همسر یوسف‌ نجارش‌ می‌خواندند- غریبانه‌ اشک‌ ریخته‌اند، دردمندانه‌ گریسته‌اند و سرودها و دعاهای‌ گداازن‌ از آتش‌ نیاز و از بیتابی‌طلب‌ را از عمق‌ نهادشان‌ به‌ سختی‌ بر کشیده‌اند و سرشار از شوق‌ و سرمست‌ از لذت‌ بر سر و روی‌ تصویر «او» ریخته‌اند».
برچسب:, :: ::  نويسنده : ستار

 

خدایا بگذار دریا باشم،ساکن و ساکت ، که طوفان های سخت هم من را به هیجان
نیاورد، قلبم را مثل آسمان صاف و پاک کن که لکه کدورتی از اعمال خلاف
دیگران بر ساحتش ننشیند.
تو مرا به دست غم بسپار تا در آغوش هم، دور از انظار بیگانگان، فرو رویم.
آفریدگارم بگذار معیاری خدایی باشم که جز خواسته تو عمل نکنم، جز به
اراده تو تسلیم نشوم، جز سوختن در راه تو پاداش نخواهم ، جز غم و درد
پناهگاهی نداشته باشم و جز قلب مجروح انیسی نداشته باشم.
خدایا پستی دنیا و ناپایداری روزگار را همیشه در نظرم جلوه گر ساز تا
فریب زرق و برق عالم خاکی مرا از یاد تو دور نکند.
 
برچسب:, :: ::  نويسنده : ستار

 

مرگ تریجی ما آغاز خواهد شد ...

 

اگراحساسات خو را ابراز نکنیم!

همان احساسات سر کشی

که موجب درخشش چشمان ما می شود

و دل را به تپش در می آورد...

 



ادامه مطلب ...
برچسب:, :: ::  نويسنده : ستار

 

سلام
خدا: ....
سلام،خوبی عزیزم؟
خدا: ....
سلام خداجون!
خدا:...
خدایا چرا این همه سکوت؟
من کشته مرده سلامت نیستم،خدا جون!
من تشنه یه هم صحبتم...

 



ادامه مطلب ...
برچسب:, :: ::  نويسنده : ستار

 

از جهان کناره گرفته ام. نه به این دلیل که دشمنانی داشتم، بلکه به این دلیل که دوستانی داشتم. نه به این دلیل که با من بد تا می کردند، چنان که مرسوم است، بلکه به این دلیل که مرا بهتر از آنی که هستم می پنداشتند. من دروغی بودم که نمی توانستم تابش بیاورم... 

برچسب:, :: ::  نويسنده : ستار

 

آه این جماعت حقیقت خوف انگیز را تنها در افسانه ها میجویند

و خود از این روست که شمشیر را                            
                                                

  سلاح عدل جاودانه می شمارند

چرا که به روزگار ما شمشیر 
                                           

   سلاح افسانه هاست 

نیز از اینروی

تنها

شهادت آن  کس را پذیره میشوند به راه حقیقت

که در برابر شمشیر

از سینه خود سپری کرده باشد.

آنطرف این همه شادی...
آنطرف این همه شادی غمی در دل دارم که هر از چندگاهی سراغم می آید.
آنطرف مادری را می بینم که سال نو را جور دیگری تحمل میکند.
مادری دلشکسته اما امیدوار(گرچه میداند همه چیز تمام شده)
- مادر چه می گویی؟



ادامه مطلب ...


خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 47
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 48
بازدید ماه : 175
بازدید کل : 26284
تعداد مطالب : 80
تعداد نظرات : 14
تعداد آنلاین : 1