سالک آزادگی خدا را دوست بدارید،حداقلش اینست که یکی را دوست دارید که روزی به او می رسید آخرین مطالب آرشيو وبلاگ نويسندگان برچسب:, :: :: نويسنده : ستار
آدمی یه دنیا حرف برای گفتن و نوشتن داره
میاد بنویسه؛هرچه مینویسه تا هنوز هیچی رو نگفته برای دل خود می نویسه اما تموم نمیشه،بازم حرف داره مرد که گریه نمیکنه؛یاد گرفتم که گریه نباید مال مرد باشه؛ مرد که می نویسه بغض میکنه؛همه بغضا یه عقده میشن، این عقده کل تن مرد رو می سوزونه؛مرد به خود می پیچه ولی باز نباید گریه کنه؛گاهی نمیخواد گریه کنه و اشکی بدون زجه بیرون میاد ولی سختی اشک ریختن به اولین قطره اشکه... گاهی هم میگی یه گریه کنیم؛میگی مثه خانما گریه کنیم شاید یکم سبک شدیم؛اما گریه یه مدت کوتاه آروم میکنه... بعد از این مدت کوتاه شعله های درون بزرگتر میشن و هر بودنی از هرچیز بهانه ای می شود برای گریه و همچنان گریه سوز آتش درون را بیشتر می کند؛یکهو بیدار میشی می بینی خیلی پیر شدی،اما باز تو عادت کرده ای به تنها سوختن؛دوباره به کنج دلت پناه می بری و آرزوی گریه های پر سوزتر میکنی؛تنهاتر از همیشه... بعد از یه مدت تازه می فهمی که گریه های تو واسع کسی نیست که بهش علاقه ای داشتی... تنها برای گریه هایی است که از سر دلتنگی است و نمی دانی دلتنگ چی شده ای! تنها میدانی باید دلتنگ بود و نمی دانی برای چه...
همینطوری میشه که بغض و گریه نمیزارن حرفی واسه گفتن و نوشتن باقی بمونه؛خاموش باید شد
نظرات شما عزیزان:
منم یه وقتایی دلم گرفته میشه اما نمیدونم برای چی،دنبال بهونه میگردم اما پیدا نمیشه،شاید خدا دلش برامون تنگ میشه دل ما اینطوری میگیره!
خداجون من فهمیدم که دلت تنگ شده برای اینکه دوباره بیام پیشت،قربونت برم که هیچ وقا من رو فراموش نکردی پاسخ: سپاس آبجی |
|||
![]() |