غافلان همسازند
تنها طوفان كودكان ناهمگون ميزايند
همساز سايه سانانند محتاط در مرزهاي آفتاب
در هيئت زندگن مردگانند
وينان دل به دريا افكنانند،به پاي دارنده ي آتش ها
زندگاني دوشادوش مرگ،پيشاپيش مرگُُُ،
هماره زنده از آن سپس كه با مرگ
و همواره بدان نام كه زيسته بودند
كه تباهي از درگاه خاطرشان شرمسار و سرافكنده ميگذرد
كاشفان چشمه،كاشفان فروتن شوكران،
جويندگان شادي در مجري آتشفشان ها
شعبده بازان لبخند در شب كلاه درد
با جاپايي ژرفتر از شادي در گذرگاه پرندگان
در برابر تندر مي ايستند
خانه را روشن ميكنند
و ميميرند
احمد شاملو
نظرات شما عزیزان: